راحیل

راحیل

  • فهرست مطالب 
  • عکس 
  • تماس  
  • ورود 

ولادت

25 مرداد 1394 توسط محمديان

 نظر دهید »

قرآن نور است

25 تیر 1394 توسط محمديان

 نظر دهید »

قرآن نور است

25 تیر 1394 توسط محمديان

 نظر دهید »

قرآن نور است

25 تیر 1394 توسط محمديان

 نظر دهید »

قرآن نور است

25 تیر 1394 توسط محمديان

 نظر دهید »

قرآن نور است

25 تیر 1394 توسط محمديان

 نظر دهید »

ماه میهمانی خدا

25 تیر 1394 توسط محمديان

 نظر دهید »

اللهم عجل لولیک الفرج

06 خرداد 1394 توسط محمديان

 نظر دهید »

یا فاطمه الزهرا

12 اسفند 1393 توسط محمديان

زندگینامه حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)

فاطمه (علیها السلام) در نزد مسلمانان برترین و والامقام ترین بانوی جهان در تمام قرون و اعصار می‌باشد. این عقیده بر گرفته از مضامین احادیث نبوی است. این طایفه از احادیث، اگر چه از لحاظ لفظی دارای تفاوت هستند، اما دارای مضمونی واحد می‌باشند. در یکی از این گفتارها (که البته مورد اتفاق مسلمانان، اعم از شیعه و سنی است)، رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرمایند: “فاطمه سرور زنان جهانیان است". اگر چه بنابر نص آیه شریفه قرآن، حضرت مریم برگزیده زنان جهانیان معرفی گردیده و در نزد مسلمانان دارای مقامی بلند و عفت و پاکدامنی مثال‌زدنی می‌باشد و از زنان برتر جهان معرفی گشته است، اما او برگزیده‌ی زنان عصر خویش بوده است. ولی علو مقام حضرت زهرا (علیها السلام)تنها محدود به عصر حیات آن بزرگوار نمی‌باشد و در تمامی اعصار جریان دارد. لذا است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در کلامی دیگر صراحتاً فاطمه (علیها السلام) را سرور زنان اولین و آخرین ذکر می‌نمایند. اما نکته‌ای دیگر نیز در این دو حدیث نبوی و احادیث مشابه دریافت می‌شود و آن اینست که اگر فاطمه (علیها السلام) برترین بانوی جهانیان است و در بین زنان از هر جهت، کسی دارای مقامی والاتر از او نیست، پس شناخت سراسر زندگانی و تمامی لحظات حیات او، از ارزش فوق العاده برخوردار می‌باشد. چرا که آدمی با دقت و تأمل در آن می‌تواند به عالیترین رتبه‌های روحانی نائل گردد. از سوی دیگر با مراجعه به قرآن کریم درمی‌یابیم که آیات متعددی در بیان شأن و مقام حضرتش نازل گردیده است که از آن جمله می‌توان به آیه‌ی تطهیر، آیه مباهله، آیات آغازین سوره دهر، سوره کوثر، آیه اعطای حق ذی القربی و… اشاره نمود که خود تأکیدی بر مقام عمیق آن حضرت در نزد خداوند است. این آیات با تکیه بر توفیق الهی، در مقالات دیگر مورد بررسی قرار خواهد گرفت. ما در این قسمت به طور مختصر و با رعایت اختصار، به مطالعه شخصیت و زندگانی آن بزرگوار خواهیم پرداخت.

نام، القاب، کنیه‌ها

نام مبارک آن حضرت، فاطمه (علیها السلام) است و از برای ایشان القاب و صفات متعددی همچون زهرا، صدیقه، طاهره، مبارکه، بتول، راضیه، مرضیه، نیز ذکر شده است.

فاطمه، در لغت به معنی بریده شده و جدا شده می‌باشد و علت این نامگذاری بر طبق احادیث نبوی، آنست که: پیروان فاطمه (علیها السلام) به سبب او از آتش دوزخ بریده، جدا شده و برکنارند.

زهرا به معنای درخشنده است و از امام ششم، امام صادق (علیه السلام) روایت شده است که: “چون دخت پیامبر در محرابش می‌ایستاد (مشغول عبادت می‌شد)، نورش برای اهل آسمان می‌درخشید؛ همانطور که نور ستارگان برای اهل زمین می‌درخشد.”

صدّیقه به معنی کسی است که به جز راستی چیزی از او صادر نمی شود. طاهره به معنای پاک و پاکیزه، مبارکه به معنای با خیر و برکت، بتول به معنای بریده و دور از ناپاکی، راضیه به معنای راضی به قضا و قدر الهی و مرضیه یعنی مورد رضایت الهی.(1)

کنیه‌های فاطمه (علیها السلام) نیز عبارتند از ام الحسین، ام الحسن، ام الائمه، ام ابیها و…

ام ابیها به معنای مادر پدر می‌باشد و رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دخترش را با این وصف می‌ستود؛ این امر حکایت از آن دارد که فاطمه (علیها السلام) بسان مادری برای رسول خدا بوده است. تاریخ نیز گواه خوبی بر این معناست؛ چه هنگامی که فاطمه در خانه پدر حضور داشت و پس از وفات خدیجه (سلام الله علیها) غمخوار پدر و مایه پشت گرمی و آرامش رسول خدا بود و در این راه از هیچ اقدامی مضایقه نمی‌نمود، چه در جنگها که فاطمه بر جراحات پدر مرهم می‌گذاشت و چه در تمامی مواقف دیگر حیات رسول خدا.

مادر و پدر

همانگونه که می‌دانیم، نام پدر فاطمه (علیها السلام) محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم) است که او رسول گرامی اسلام، خاتم پیامبران الهی و برترین مخلوق خداوند می‌باشد. مادر حضرتش خدیجه دختر خویلد، از زنان بزرگ و شریف قریش بوده است. او نخستین بانویی است که به اسلام گرویده است و پس از پذیرش اسلام، تمامی ثروت و دارایی خود را در خدمت به اسلام و مسلمانان مصرف نمود. خدیجه در دوران جاهلیت و دوران پیش از ظهور اسلام نیز به پاکدامنی مشهور بود؛ تا جایی که از او به طاهره (پاکیزه) یاد می‌شد و او را بزرگ زنان قریش می‌نامیدند.

ولادت

فاطمه (علیها السلام) در سال پنجم پس از بعثت(2) و در روز 20 جمادی الثانی در مکه به دنیا آمد. چون به دنیا پانهاد، به قدرت الهی لب به سخن گشود و گفت: "شهادت می‌دهم که جز خدا، الهی نیست و پدرم رسول خدا و آقای پیامبران است و شوهرم سرور اوصیاء و فرزندانم (دو فرزندم) سرور نوادگان می‌باشند.” اکثر مفسران شیعی و عده‌ای از مفسران بزرگ اهل تسنن نظیر فخر رازی، آیه آغازین سوره کوثر را به فاطمه (علیها السلام) تطبیق نموده‌اند و او را خیر کثیر و باعث بقا و گسترش نسل و ذریه پیامبر اکرم ذکر نموده‌اند. شایان ذکر است که آیه انتهایی این سوره نیز قرینه خوبی براین مدعاست که در آن خداوند به پیامبر خطاب می‌کند و می‌فرماید همانا دشمن تو ابتر و بدون نسل است.

مکارم اخلاق

سراسر زندگانی صدیقه طاهره (علیها السلام)، مملو از مکارم اخلاق و رفتارهای نمونه و انسانی است. ما در این مجال جهت رعایت اختصار تنها به سه مورد اشاره می‌نماییم. اما دوباره تأکید می‌کنیم که این موارد، تنها بخش کوچکی از مکارم اخلاقی آن حضرت است.

1-   از جابر بن عبدالله انصاری، صحابی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) منقول است که: مردی از اعراب مهاجر که فردی فقیر مستمند بود، پس از نماز عصر از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) طلب کمک و مساعدت نمود. حضرت فرمود که من چیزی ندارم. سپس او را به خانه فاطمه (سلام الله علیها) که در کنار مسجد و در نزدیکی خانه رسول خدا قرار داشت، راهنمایی نمودند. آن شخص به همراه بلال (صحابی و مؤذن رسول خدا) به در خانه حضرت فاطمه (علیها السلام) آمد و بر اهل بیت رسول خدا سلام گفت و سپس عرض حال نمود. حضرت فاطمه (علیها السلام) با وجود اینکه سه روز بود خود و پدر و همسرش در نهایت گرسنگی به سر می‌بردند، چون از حال فقیر آگاه شد، گردن‌بندی را که فرزند حمزه، دختر عموی حضرت به ایشان هدیه داده بود و در نزد آن بزرگوار یادگاری ارزشمند محسوب می‌شد، از گردن باز نمود و به اعرابی فرمود: این را بگیر و بفروش؛ امید است که خداوند بهتر از آن را نصیب تو نماید. اعرابی گردن‌بند را گرفت و به نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بازگشت و شرح حال را گفت. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از شنیدن ماجرا، متأثر گشت و اشک از چشمان مبارکش فرو ریخت و به حال اعرابی دعا فرمود. عمار یاسر (از اصحاب پیامبر) برخاست و اجازه گرفت و در برابر اعطای غذا، لباس، مرکب و هزینه سفر به اعرابی، آن گردن‌بند را از او خریداری نمود. پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) از اعرابی پرسید: آیا راضی شدی؟ او در مقابل، اظهار شرمندگی و تشکر نمود. عمار گردن‌بند را در پارچه ای یمانی پیچیده و آنرا معطر نمود و به همراه غلامش به پیامبر هدیه داد. غلام به نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و جریان را باز گفت. حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) غلام و گردن‌بند را به فاطمه (علیها السلام) بخشید. غلام به خانه‌ی صدیقه اطهر آمد. زهرا (علیها السلام)، گردن‌بند را گرفت و غلام را در راه خدا آزاد نمود.

گویند غلام در این هنگام تبسم نمود. هنگامی که علت را جویا شدند، گفت: چه گردن‌بند با برکتی بود، گرسنه‌ای را سیر کرد و برهنه‌ای را پوشانید، پیاده‌ای را صاحب مرکب و فقیری را بی‌نیاز کرد و غلامی را آزاد نمود و سرانجام به نزد صاحب خویش بازگشت.

2-   رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در شب زفاف پیراهن نویی را برای دختر خویش تهیه نمود. فاطمه (علیها السلام) پیراهن وصله‌داری نیز داشت. سائلی بر در خانه حاضر شد و گفت: من از خاندان نبوت پیراهن کهنه می‌خواهم. حضرت زهرا (علیها السلام) خواست پیراهن وصله‌دار را مطابق خواست سائل به او بدهد که به یاد آیه شریفه “هرگز به نیکی دست نمی‌یابید مگر آنکه از آنچه دوست دارید انفاق نمایید"، افتاد. در این هنگام فاطمه (علیها السلام) پیراهن نو را در راه خدا انفاق نمود.

3-   امام حسن مجتبی در ضمن بیانی، عبادت فاطمه (علیها السلام)، توجه او به مردم و مقدم داشتن آنان بر خویشتن، در عالیترین ساعات راز و نیاز با پروردگار را این گونه توصیف می‌نمایند: “مادرم فاطمه را دیدم که در شب جمعه‌ای در محراب عبادت خویش ایستاده بود و تا صبحگاهان، پیوسته به رکوع و سجود می‌پرداخت. و شنیدم که بر مردان و زنان مؤمن دعا می‌کرد، آنان را نام می‌برد و بسیار برایشان دعا می‌نمود اما برای خویشتن هیچ دعایی نکرد. پس به او گفتم: ای مادر، چرا برای خویش همانگونه که برای غیر،دعا می‌نمودی، دعا نکردی؟ فاطمه (علیها السلام) گفت: پسرم ! اول همسایه و سپس خانه.”

ازدواج و فرزندان آن حضرت

صدیقه کبری خواستگاران فراوانی داشت. نقل است که عده‌ای از نامداران صحابه از او خواستگاری کردند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به آنها فرمود که اختیار فاطمه در دست خداست. بنا بر آنچه که انس بن مالک نقل نموده است، عده‌ای دیگر از میان نامداران مهاجرین، برای خواستگاری فاطمه (علیها السلام) به نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)رفتند و گفتند حاضریم برای این وصلت، مهر سنگینی را تقبل نماییم. رسول خدا همچنان مسأله را به نظر خداوند موکول می‌نمود تا سرانجام جبرئیل بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد و گفت: “ای محمد! خدا بر تو سلام می‌رساند و می‌فرماید فاطمه را به عقد علی درآور، خداوند علی را برای فاطمه و فاطمه را برای علی پسندیده است.” امام علی (علیه السلام) نیز از خواستگاران فاطمه (علیها السلام) بود و حضرت رسول بنا بر آنچه که ذکر گردید، به امر الهی با این وصلت موافقت نمود. در روایات متعددی نقل گشته است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: اگر علی نبود، فاطمه همتایی نداشت. بدین ترتیب بود که مقدمات زفاف فراهم شد. حضرت فاطمه (علیها السلام) با مهری اندک (بر خلاف رسوم جاهلی که مهر بزرگان بسیار بود) به خانه امام علی (علیه السلام) قدم گذارد.(3) ثمره این ازدواج مبارک، 5 فرزند به نامهای حسن، حسین، زینب، ام کلثوم و محسن (که در جریان وقایع پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سقط شد)، بود. امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) از امامان 12 گانه می‌باشند که در دامان چنین مادری تربیت یافته‌اند و 9 امام دیگر (به غیر از امام علی (علیه السلام) و امام حسن (علیه السلام)) از ذریه امام حسین (علیه السلام) می‌باشند و بدین ترتیب و از طریق فاطمه (علیها السلام) به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) منتسب می‌گردند و از ذریه ایشان به شمار می‌روند.(4) و به خاطر منسوب بودن ائمه طاهرین (به غیر از امیر مؤمنان (علیه السلام)) به آن حضرت، فاطمه (علیها السلام) را “ام الائمه” (مادر امامان) گویند.

زینب (سلام الله علیها) که بزرگترین دختر فاطمه (علیها السلام) به شمار می‌آید، بانویی عابد و پاکدامن و عالم بود. او پس از واقعه عاشورا، و در امتداد حرکت امام حسین (علیه السلام)، آن چنان قیام حسینی را نیکو تبیین نمود، که پایه‌های حکومت فاسق اموی به لرزه افتاد و صدای اعتراض مردم نسبت به ظلم و جور یزید بارها و بارها بلند شد. تا جایی که حرکتهای گسترده‌ای بر ضد ظلم و ستم او سازمان گرفت. آنچه از جای جای تاریخ درباره عبادت زینب کبری (علیها السلام) بدست می‌آید، آنست که حتی در سخت‌ترین شرایط و طاقت‌فرساترین لحظات نیز راز و نیاز خویش با پروردگار خود را ترک ننمود و این عبادت و راز و نیاز او نیز ریشه در شناخت و معرفت او نسبت به ذات مقدس ربوبی داشت.

ام کلثوم نیز که در دامان چنین مادری پرورش یافته بود، بانویی جلیل القدر و خردمند و سخنور بود که او نیز پس از عاشورا به همراه زینب (سلام الله علیها) حضور داشت و نقشی عمده در آگاهی دادن به مردم ایفا نمود.

فاطمه (علیها السلام) در خانه

فاطمه (علیها السلام) با آن همه فضیلت، همسری نیکو برای امیر مؤمنان بود. تا جایی که روایت شده هنگامی که علی (علیه السلام) به فاطمه (علیها السلام) می‌نگریست، غم و اندوهش زدوده می‌شد. فاطمه (علیها السلام) هیچگاه حتی اموری را که می‌پنداشت امام علی (علیه السلام) قادر به تدارک آنها نیست، از او طلب نمی نمود. اگر بخواهیم هر چه بهتر رابطه زناشویی آن دو نور آسمان فضیلت را بررسی نماییم، نیکوست از امام علی (علیه السلام) بشنویم؛ چه آن هنگام که در ذیل خطبه‌ای به فاطمه (علیها السلام) با عنوان بهترین بانوی جهانیان مباهات می‌نماید و او را از افتخارات خویش بر می‌شمرد و یا آن هنگام که می‌فرماید: “بخدا سوگند که او را به خشم در نیاوردم و تا هنگامی که زنده بود، او را وادار به کاری که خوشش نیاید ننمودم؛ او نیز مرا به خشم نیاورد و نافرمانی هم ننمود.”

مقام حضرت زهرا (علیها السلام) و جایگاه علمی ایشان

فاطمه زهرا (علیها السلام) در نزد شیعیان اگر چه امام نیست، اما مقام و منزلت او در نزد خداوند و در بین مسلمانان به خصوص شیعیان، نه تنها کمتر از سایر ائمه نیست، بلکه آن حضرت همتای امیر المؤمنین و دارای منزلتی عظیم‌تر از سایر ائمه طاهرین (علیهم السلام) می‌باشد.

اگر بخواهیم مقام علمی فاطمه (علیها السلام) را درک کنیم و به گوشه‌ای از آن پی ببریم، شایسته است به گفتار او در خطبه فدکیه بنگریم؛ چه آنجا که استوارترین جملات را در توحید ذات اقدس ربوبی بر زبان جاری می‌کند، یا آن هنگام که معرفت و بینش خود را نسبت به رسول اکرم آشکار می‌سازد و یا در مجالی که در آن خطبه، امامت را شرح مختصری می‌دهد. جای جای این خطبه و احتجاجات این بانوی بزرگوار به قرآن کریم و بیان علت تشریع احکام، خود سندی محکم بر اقیانوس بی‌کران علم اوست که متصل به مجرای وحی است (قسمتی از این خطبه در فراز آخر مقاله خواهد آمد). از دیگر شواهدی که به آن وسیله می‌توان گوشه‌ای از علو مقام فاطمه (علیها السلام) را درک نمود، مراجعه زنان و یا حتی مردان مدینه در مسائل دینی و اعتقادی به آن بزرگوار می‌باشد که در فرازهای گوناگون تاریخ نقل شده است. همچنین استدلالهای عمیق فقهی فاطمه (علیها السلام) در جریان فدک (که مقداری از آن در ادامه ذکر خواهد گردید)، به روشنی بر احاطه فاطمه (علیها السلام) بر سراسر قرآن کریم و شرایع اسلامی دلالت می‌نماید.

مقام عصمت

در بیان عصمت فاطمه (علیها السلام) و مصونیت او نه تنها از گناه و لغزش بلکه از سهو و خطا، استدلال به آیه تطهیر ما را بی‌نیاز می‌کند. ما در این قسمت جهت جلوگیری از طولانی شدن بحث، تنها اشاره می‌نماییم که عصمت فاطمه (علیها السلام) از لحاظ کیفیت و ادله اثبات همانند عصمت سایر ائمه و پیامبر است که در قسمت مربوطه در سایت بحث خواهد شد.

بیان عظمت فاطمه از زبان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، بارها و بارها فاطمه (علیها السلام) را ستود و از او تجلیل نمود. در مواقع بسیاری می‌فرمود: “پدرش به فدایش باد” و گاه خم می‌شد و دست او را می‌بوسید. به هنگام سفر از آخرین کسی که خداحافظی می‌نمود، فاطمه (علیها السلام) بود و به هنگام بازگشت به اولین محلی که وارد می‌شد، خانه او بود.

عامه محدثین و مسلمانان از هر مذهب و با هر عقیده‌ای، این کلام را نقل نموده‌اند که حضرت رسول می‌فرمود: “فاطمه پاره تن من است هر کس او را بیازارد مرا آزرده است.” از طرفی دیگر، قرآن کریم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را از هر سخنی که منشأ آن هوای نفسانی باشد، بدور دانسته و صراحتاً بیان می‌دارد که هر چه پیامبر می‌فرماید، سخن وحی است. پس می‌توان دریافت که این همه تجلیل و ستایش از فاطمه (علیها السلام)، علتی ماورای روابط عاطفی مابین پدر و فرزند دارد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز خود به این مطلب اشاره می‌فرمود. گاه در جواب خرده‌گیران، لب به سخن می‌گشود که خداوند مرا به این کار امر نموده و یا می‌فرمود: “من بوی بهشت را از او استشمام می‌کنم.”

اما اگر از زوایای دیگر به بحث بنگریم و حدیث نبوی را در کنار آیات شریفه قرآن کریم قرار دهیم، مشاهده می‌نماییم قرآن کریم عقوبت کسانی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را اذیت نمایند، عذابی دردناک ذکر می‌کند. و یا می‌فرماید کسانی که خدا و رسول را اذیت نمایند، خدا آنان را در دنیا از رحمت خویش دور می‌دارد و برای آنان عذابی خوار کننده آماده می‌نماید. پس به نیکی مشخص می‌شود که رضا و خشنودی فاطمه (علیها السلام)، رضا و خشنودی خداوند است و غضب او نیز باعث غضب خداست. به بیانی دقیق‌تر، او مظهر رضا و غضب الهی است. چرا که نمی‌توان فرض نمود، شخصی عملی را انجام دهد و بدان وسیله فاطمه (علیها السلام) را بیازارد و موجب آزردگی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)گردد و بدین سبب مستوجب عقوبت الهی شود، اما خداوند از آن شخص راضی و به عمل او خشنود باشد و در عین رضایت، او را مورد عقوبتی سنگین قرار دهد.

نکته‌ای دیگر که از قرار دادن این حدیث در کنار آیات قرآن کریم بدست می‌آید، آنست که رضای فاطمه (علیها السلام)، تنها در مسیر حق بدست می‌آید و غضب او فقط در انحراف از حق و عدول از اوامر الهی حاصل می‌شود و در این امر حتی ذره‌ای تمایلات نفسانی و یا انگیزه‌های احساسی مؤثر نیست. چرا که از مقام عدل الهی، بدور است شخصی را به خاطر غضب دیگری که برخواسته از تمایل نفسانی و یا عوامل احساسی مؤثر بر اراده اوست، عقوبت نماید.

فاطمه (علیها السلام) پس از پیامبر

با وفات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، فاطمه (علیها السلام) غرق در سوگ و ماتم شد. از یک طرف نه تنها پدر او بلکه آخرین فرستاده خداوند و ممتازترین مخلوق او، از میان بندگان به سوی خداوند، بار سفر بسته بود. هم او که در وجود خویش برترین مکارم اخلاقی را جمع نموده و با وصف صاحب خلق عظیم، توسط خداوند ستوده شده بود. هم او که با وفاتش باب وحی تشریعی بسته شد؛ از طرفی دیگر حق وصی او غصب گشته بود. و بدین ترتیب دین از مجرای صحیح خود، در حال انحراف بود. فاطمه (علیها السلام) هیچگاه غم و اندوه خویش را در این زمینه کتمان نمی‌نمود. گاه بر مزار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حاضر می‌شد و به سوگواری می‌پرداخت و گاه تربت شهیدان احد و مزار حمزه عموی پیامبر را برمی‌گزید و درد دل خویش را در آنجا بازگو می‌نمود. حتی آن هنگام که زنان مدینه علت غم و اندوه او را جویا شدند، در جواب آنان صراحتاً اعلام نمود که محزون فقدان رسول خدا و مغموم غصب حق وصی اوست.

هنوز چیزی از وفات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نگذشته بود که سفارش رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و ابلاغ فرمان الهی توسط ایشان در روز غدیر، مبنی بر نصب امام علی (علیه السلام) به عنوان حاکم و ولی مسلمین پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، توسط عده ای نادیده گرفته شد و آنان در محلی به نام سقیفه جمع گشتند و از میان خود فردی را به عنوان حاکم برگزیدند و شروع به جمع‌آوری بیعت از سایرین برای او نمودند. به همین منظور بود که عده‌ای از مسلمانان به نشانه اعتراض به غصب حکومت و نادیده گرفتن فرمان الهی در نصب امام علی (علیه السلام) به عنوان ولی و حاکم اسلامی پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در خانه فاطمه (علیها السلام) جمع گشتند. هنگامی که ابوبکر - منتخب سقیفه - که تنها توسط حاضرین در سقیفه انتخاب شده بود، از اجتماع آنان و عدم بیعت با وی مطلع شد؛ عمر را روانه خانه فاطمه (علیها السلام) نمود تا امام علی (علیه السلام) و سایرین را به زور برای بیعت در مسجد حاضر نماید. عمر نیز با عده‌ای به همراه پاره آتش، روانه خانه فاطمه (علیها السلام) شد. هنگامی که بر در خانه حاضر شد، فاطمه (علیها السلام) به پشت در آمد و علت حضور آنان را جویا شد. عمر علت را حاضر نمودن امام علی (علیه السلام) و دیگران در مسجد برای بیعت با ابوبکر عنوان نمود. فاطمه (علیها السلام) آنان را از این امر منع نمود و آنان را مورد توبیخ قرار داد. در نتیجه عده‌ای از همراهیان او متفرق گشتند. اما در این هنگام او که از عدم خروج معترضین آگاهی یافت، تهدید نمود در صورتی که امام علی (علیه السلام) و سایرین برای بیعت از خانه خارج نشوند، خانه را با اهلش به آتش خواهد کشید. و این در حالی بود که می‌دانست حضرت فاطمه (علیها السلام) در خانه حضور دارد. در این موقع عده‌ای از معترضین از خانه خارج شدند که مورد برخورد شدید عمر قرار گرفتند و شمشیر برخی از آنان نیز توسط او شکسته شد. اما همچنان امیر مومنان، فاطمه و کودکان آنان در خانه حضور داشتند. بدین ترتیب عمر دستور داد تا هیزم حاضر کنند و به وسیله هیزمهاي گردآوری شده و پاره آتشی که با خود همراه داشت، درب خانه را به آتش کشیدند و به زور وارد خانه شدند و به همراه عده‌ای از همراهانش خانه را مورد تفتیش قرار داده و امام علی را به زور و با اکراه به سمت مسجد کشان کشان بردند. در حین این عمل، فاطمه (علیها السلام) بسیار صدمه دید و لطمات فراوانی را تحمل نمود اما باز از پا ننشست و بنا بر احساس وظیفه و تکلیف الهی خویش در دفاع از ولی زمان و امام خود به مسجد آمد. عمر و ابوبکر و همراهان آنان را در مسجد رسول خدا مورد خطاب قرار داد و آنان را از غضب الهی و نزول عذاب بر حذر داشت. اما آنان اعمال خویش را ادامه دادند.

فاطمه (علیها السلام) و فدک

از دیگر ستمهایی که پس از ارتحال پیامبر در حق فاطمه (علیها السلام) روا داشته شد، مسأله فدک بود. فدک قریه‌ای است که تا مدینه حدود 165 کیلومتر فاصله دارد و دارای چشمه جوشان و نخلهای فراوان خرماست و خطه‌ای حاصلخیز می‌باشد. این قریه متعلق به یهودیان بود و آن را بدون هیچ جنگی به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بخشیدند؛ لذا مشمول اصطلاح انفال می‌گردد و بر طبق صریح قرآن، تنها اختصاص به خداوند و پیامبر اسلام دارد. پس از این جریان و با نزول آیه «و ات ذا القربی حقه»، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بر طبق دستور الهی آن را به فاطمه (علیها السلام) بخشید. فاطمه (علیها السلام) و امیر مومنان (علیه السلام) در فدک عاملانی داشتند که در آبادانی آن می‌کوشیدند و پس از برداشت محصول، درآمد آن را برای فاطمه (علیها السلام) می‌فرستادند. فاطمه (علیها السلام) نیز ابتدا حقوق عاملان خویش را می‌پرداخت و سپس مابقی را در میان فقرا تقسیم می‌نمود؛ و این در حالی بود که وضع معیشت آن حضرت و امام علی (علیه السلام) در ساده‌ترین وضع به سر می‌برد. گاه آنان قوت روز خویش را هم در راه خدا انفاق می‌نمودند و در نتیجه گرسنه سر به بالین می‌نهادند. اما در عین حال فقرا را بر خویش مقدم می‌داشتند و در این عمل خویش، تنها خدا را منظور نظر قرار می‌دادند. (چنانچه در آیات آغازین سوره دهر آمده است). پس از رحلت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، ابابکر با منتسب نمودن حدیثی به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با این مضمون که ما انبیا از خویش ارثی باقی نمی‌گذاریم، ادعا نمود آنچه از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) باقی مانده، متعلق به تمامی مسلمین است.

فاطمه در مقام دفاع از حق مسلم خویش دو گونه عمل نمود. ابتدا افرادی را به عنوان شاهد معرفی نمود که گواهی دهند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در زمان حیات خویش فدک را به او بخشیده است و در نتیجه فدک چیزی نبوده که به صورت ارث به او رسیده باشد. در مرحله بعد حضرت خطبه‌ای را در مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ایراد نمود که همانگونه که قبلاً نیز ذکر شد، حاوی مطالب عمیق در توحید و رسالت و امامت است. در این خطبه که در نهایت فصاحت و بلاغت ایراد گردیده است، بطلان ادعای ابابکر را ثابت نمود. فاطمه به ابوبکر خطاب نمود که چگونه خلاف کتاب خدا سخن می‌گویی؟! سپس حضرت به شواهدی از آیات قرآن اشاره نمود که در آنها سلیمان، وارث داود ذکر گردیده و یا زکریا از خداوند تقاضای فرزندی را می‌نماید که وارث او و وارث آل یعقوب باشد. از استدلال فاطمه (علیها السلام) به نیکی اثبات می‌گردد بر فرض که فدک در زمان حیات پیامبر به فاطمه (علیها السلام) بخشیده نشده باشد، پس از پیامبر به او به ارث می‌رسد و در این صورت باز هم مالک آن فاطمه است و ادعای اینکه پیامبران از خویش ارث باقی نمی‌گذارند، ادعایی است خلاف حقیقت، و نسبت دادن این کلام به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) امری است دروغ؛ چرا که محال است آن حضرت بر خلاف کلام الهی سخن بگوید و خداوند نیز بارها در قرآن کریم این امر را تایید نموده و بر آن تاکید کرده است. اما با تمام این وجود، همچنان غصب فدک ادامه یافت و به مالک حقیقی‌اش بازگردانده نشد.

باید توجه داشت صحت ادعای فاطمه (علیها السلام) چنان واضح و روشن بود و استدلالهای او آنچنان متین و استوار بیان گردید که دیگر برای کسی جای شک باقی نمی‌ماند و بسیاری از منکرین در درون خود به وضوح آن را پذیرفته بودند. دلیل این معنا، آنست که عمر خلیفه دوم هنگامی که فتوحات اسلامی گسترش یافت و نیاز دستگاه خلافت به در آمد حاصل از آن بر طرف گردید، فدک را به امیر مؤمنان (علیه السلام) و اولاد فاطمه (علیها السلام) باز گرداند. اما بار دیگر در زمان عثمان فدک غصب گردید.

بیماری فاطمه (علیها السلام) و عیادت از او

سرانجام فاطمه بر اثر شدت ضربات و لطماتی که به او بر اثر هجوم به خانه‌اش و وقایع پس از آن وارد گشته بود، بیمار گشت و در بستر بیماری افتاد. گاه به زحمت از بستر برمی‌خاست و کارهای خانه را انجام می‌داد و گاه به سختی و با همراهی اطفال کوچکش، خود را کنار تربت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌رساند و یا کنار مزار حمزه عموی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و دیگر شهدای احد حاضر می‌گشت و غم و اندوه خود را بازگو می‌نمود.

در همین ایام بود که روزی زنان مهاجر و انصار که از بیماری او آگاهی یافته بودند، جهت عیادت به دیدارش آمدند. فاطمه (علیها السلام) در این دیدار بار دیگر اعتراض و نارضایتی خویش را از اقدام گروهی که خلافت را به ناحق از آن خویش نموده بودند، اعلام نمود و از آنان و عده‌ای که در مقابل آن سکوت نموده بودند، به علت عدم انجام وظیفه الهی و نادیده گرفتن فرمان نبوی درباره وصایت امام علی (علیه السلام) انتقاد کرد و نسبت به عواقب این اقدام و خروج اسلام از مجرای صحیح خود به آنان هشدار داد. همچنین برکاتی را که در اثر عمل به تکلیف الهی و اطاعت از جانشین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از جانب خداوند بر آنان نائل خواهد شد، خاطر نشان نمود.

در چنین روزهایی بود که ابابکر و عمر به عیادت حضرت آمدند. هر چند در ابتدا فاطمه (علیها السلام) از آنان رویگردان بود و به آنان اذن عیادت نمی‌داد، اما سرانجام آنان بر بستر فاطمه (علیها السلام) حاضر گشتند. فاطمه (علیها السلام) در این هنگام، این کلام پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را که فرموده بود: “هر کس فاطمه را به غصب در آورد من را آزرده و هر که او را راضی نماید مرا راضی نموده"، به آنان یادآوری نمود. ابابکر و عمر نیز صدق این کلام و انتساب آن به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را تأیید نمودند. سرانجام فاطمه (علیها السلام)، خدا و ملائکه را شاهد گرفت فرمود: “شما من را به غضب آوردید و هرگز من را راضی ننمودید؛ در نزد پیامبر، شکایت شما دو نفر را خواهم نمود.”

وصیت

در ایام بیماری، فاطمه (علیها السلام) روزی امام علی (علیه السلام) را فراخواند و آن حضرت را وصی خویش قرار داد و به آن حضرت وصیت نمود که پس از وفاتش، فاطمه (علیها السلام)را شبانه غسل دهد و شبانه کفن نماید و شبانه دفن کند و احدی از کسانی که در حق او ستم روا داشته‌اند، در مراسم تدفین و نماز خواندن بر جنازه او حاضر نباشند.

شهادت

سرانجام روز سوم جمادی الثانی سال یازدهم هجری فرا رسید. فاطمه (علیها السلام) آب طلب نموده و بوسیله آن بدن مطهر خویش را شستشو داد و غسل نمود. سپس جامه‌ای نو پوشید و در بستر خوابید و پارچه‌ای سفید به روی خود کشید؛ چیزی نگذشت که دخت پیامبر، بر اثر حوادث ناشی از هجوم به خانه ایشان، دنیا را ترک نموده و به شهادت رسید؛ در حالیکه از عمر مبارکش بنا بر مشهور، 18 سال بیشتر نمی‌گذشت و بنا بر مشهور تنها 95 روز پس از رسول خدا در این دنیا زندگی نمود.

فاطمه (علیها السلام) در حالی از این دنیا سفر نمود که بنا بر گفته معتبرترین کتب در نزد اهل تسنن و همچنین برترین کتب شیعیان، از ابابکر و عمر خشمگین بود و در اواخر عمر هرگز با آنان سخن نگفت؛ و طبیعی است که دیگر حتی تأسف ابی‌بکر در هنگام مرگ از تعرض به خانه فاطمه (علیها السلام) سودی نخواهد بخشید.

تغسیل و تدفین

مردم مدینه پس از آگاهی از شهادت فاطمه (علیها السلام)، در اطراف خانه آن بزرگوار جمع گشتند و منتظر تشییع و تدفین فاطمه (علیها السلام) بودند؛ اما اعلام شد که تدفین فاطمه (علیها السلام) به تأخیر افتاده است. لذا مردم پراکنده شدند. هنگامی که شب فرا رسید و چشمان مردم به خواب رفت، امام علی (علیه السلام) بنا بر وصیت فاطمه(علیها السلام) و بدور از حضور افراد، به غسل بدن مطهر و رنج دیده همسر خویش پرداخت و سپس او را کفن نمود. هنگامی که از غسل دادن او فارغ شد، به امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) (در حالی که در زمان شهادت مادر هر دو کودک بودند.) امر فرمود: تا عده‌ای از صحابه راستین رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را که البته مورد رضایت فاطمه (علیها السلام) بودند، خبر نمایند تا در مراسم تدفین آن بزرگوار شرکت کنند. (و اینان از 7 نفر تجاوز نمی‌کرده‌اند). پس از حضور آنان، امیر مؤمنان بر فاطمه (علیها السلام) نماز گزارد و سپس در میان حزن و اندوه کودکان خردسالش که مخفیانه در فراق مادر جوان خویش گریه می‌نمودند، به تدفین فاطمه (علیها السلام) پرداخت. هنگامی که تدفین فاطمه(علیها السلام) به پایان رسید، رو به سمت مزار رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نمود و گفت:

“سلام بر تو ای رسول خدا، از جانب من و از دخترت؛ آن دختری که بر تو و در کنار تو آرمیده است و در زمانی اندک به تو ملحق شده. ای رسول خدا، صبر و شکیبایی‌ام از فراق حبیبه‌ات کم شده، خودداریم در فراق او از بین رفت… ما از خداییم و بسوی او باز می‌گردیم… به زودی دخترت، تو را خبر دهد که چه سان امتت فراهم گردیدند و بر او ستم ورزیدند. سرگذشت را از او بپرس و گزارش را از او بخواه که دیری نگذشته و یاد تو فراموش نگشته…”

امروزه پس از گذشت سالیان متمادی همچنان مزار سرور بانوان جهان مخفی است و کسی از محل آن آگاه نیست. مسلمانان و بخصوص شیعیان در انتظار ظهور امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بزرگترین منجی الهی و یازدهمین فرزند از نسل فاطمه (علیها السلام) در میان ائمه می‌باشند تا او مزار مخفی شده مادر خویش را بر جهانیان آشکار سازد و به ظلم و بی عدالتی در سراسر گیتی، پایان دهد.

سخنان فاطمه

از فاطمه (علیها السلام) سخنان فراوانی بر جای مانده، که پاره‌ای از آنان مستقیماً از او نقل شده است و به نیکی می‌توان گوشه‌ای از علو مقام و ژرفای علم و معرفت او را در این کلمات دریافت و پاره‌ای دیگر نیز بواسطه او، از وجود پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت گشته است که به نوبه خود بیانگر ارتباط نزدیک او با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و عمق درک و فهم فاطمه (علیها السلام) می‌باشد. در این مجال، جهت رعایت اختصار تنها به دو مورد از کلماتی که مستقیماً از فاطمه (علیها السلام) نقل شده اشاره می‌نماییم:

1-      قال مولاتنا فاطمة الزهرا (علیها السلام): “من اصعد الی الله خالص عبادته، اهبط الله عزوجل الیه افضل مصلحته”

فاطمه زهرا (سلام الله علیها) فرمود: “هر کس عبادت خالص خود را به سوی پروردگار بالا بفرستد، خداوند برترین مصلحت خود را به سوی او می‌فرستد.”

2-   قال مولاتنا فاطمة الزهرا (علیها السلام) فی قسم من خطبة الفدکیة: “فجعل الله الایمان تطهیراً لکم من الشرک، و الصلوه تنزیها لکم عن الکبر، و الزکاه تزکیه للنفس و نماًء فی الرزق، و الصیام تثبیتاً للإ خلاص، و الحج تشییداً للدین، و العدل تنسیقاً للقلوب، و طاعتنا نظاماً للملة، و اما متنا اماناً من الفرقه، و الجهاد عزا للإسلام، و الصبر معونة علی استیجاب الأجر، و الأمر بالمعروف مصلحة للعامه، و بر الوالدین وقایه من السخط، وصلة الأرحام منماة للعدد، و القصاص حصناً للدماء، و الوفاء بالندر تعریضاً للمغفره، و توفیة المکائیل و الموازین تغییراً للبخس، و النهی عن شرب الخمر تنزیهاً عن الرجس، و اجتناب القذف حجاباً عن اللعنة، و ترک السرقة ایجاباً للعفة، و حرم الله الشرک اخلاصاً له بالربوبیه، فاتقوا الله حق تقاته و لا تموتن الا و انتم مسلمون و اطیعو الله فیما امرکم به و نهاکم عنه فانه” انما یخشی الله من عباده العلماء.”

فاطمه زهرا (علیها السلام) در قسمتی از خطبه فدکیه می‌فرمایند: “پس خداوند ایمان را موجب پاکی شما از شرک، نماز را موجب تنزیه و پاکی شما از (آلودگی) تکبر، زکات را باعث تزکیه و طهارت روح و روان و رشد و فزونی در روزی، روزه را موجب پایداری اخلاص، حج را باعث استواری دین، دادگری و عدل را موجب انسجام و تقویت دلها، اطاعت و پیروی از ما را باعث نظم و آسایش ملت، رهبری و پیشوایی ما را موجب امان از جدایی و تفرقه، جهاد را موجب عزت و شکوه اسلام، صبر و پایداری را کمکی بر استحقاق و شایستگی پاداش، امر به معروف را به مصلحت عامه مردم، نیکی به پدر و مادر را سپری از خشم پروردگار، پیوند و پیوستگی با ارحام و خویشاوندان را موجب کثرت جمعیت، قصاص را موجب جلوگیری از خونریزیها، وفا به نذر را موجب قرار گرفتن در معرض آمرزش، پرهیز از کم فروشی را موجب عدم زیان و ورشکستگی، نهی از آشامیدن شراب را به خاطر پاک بودن از پلیدی، دوری جستن از قذف (تهمت ناروای جنسی) را انگیزه‌ای برای جلوگیری از لعن و نفرین، پرهیز از دزدی را موجب حفظ عفت و پاکدامنی قرار داد و خداوند شرک ورزیدن نسبت به خود را از آن جهت حرام فرمود که بندگان در بندگی خود نسبت به ربوبیت او اخلاص پیشه کنند، پس “از خداوند بدان گونه که شایسته است پرهیز داشته باشید و تقوا پیشه کنید و جز درحال مسلمانی از دنیا نروید.” و خدا را در آنچه که شما را بدان امر می‌کند و آنچه که نهی می‌کند فرمان برداری کنید. زیرا “تنها بندگان دانا از خداوند خوف و ترس دارند.”

 نظر دهید »

هفته ی وحدت

20 دی 1393 توسط محمديان



 

نظام تعلیم و تربیت پیامبراعظم(صلی الله علیه و آله و سلم) بهترین و مناسب ترین زمینه وحدت مسلمانان جهان است، چون مورد قبول همه امت اسلامی است و هر كس به خدا و قرآن عقیده داشته باشد، تعالیم پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را باور داشته و بر آن پایبند است. اگر اندیشمندان مسلمان به نظام تربیتی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) عمل كنند، همه اختلافهای مذهبی و گروهی برطرف و اتحاد واقعی در میان امت اسلامی حاكم می گردد.
آن چه در نظام تربیتی پیامبراعظم(صلی الله علیه و آله و سلم) مهم است، ضمن عمل به دستورالعمل های تربیتی آن بزرگوار، ترویج و تبلیغ آموزه های نبوی است. اگر عالمان و مبلغان مسلمان همه خود به تعالیم پیامبر عمل نموده، آن را به دیگران، به ویژه نسل جوان، منتقل سازند و آنان را با فرهنگ ناب اسلامی آشنا نمایند، در اندك زمانی ریشه تفرقه و نفاق از جوامع مسلمان برچیده خواهد شد. به هر صورت وظیفه عالمان و اندیشمندان مسلمان در شرایط كنونی بسیار حساس و سرنوشت ساز است و باید به وظایف خود توجه نموده و بدان عمل نمایند.
مهمترین مسؤولیت آنان دعوت مردم به اتحاد و هماهنگی براساس تعالیم پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) و نادیده گرفتن عوامل اختلاف و تفرقه امت اسلامی است. اگر علمای شیعه و سنی در كشورهای اسلامی به سوی وحدت واقعی حركت كنند، مناسب ترین روش و راهكار، شناخت نظام تربیتی پیامبراعظم(صلی الله علیه و آله و سلم) و عمل و ترویج معارف نبوی در میان جوامع مسلمان و بخصوص نسل جوان است كه در كمترین زمان ممكن، نتیجه مطلوبی خواهد داشت.با توجه به آزادي انديشه وتعقل در خصوصيات و کيفيات و انتخاب دلائل در عناصر (اجزاء اصلي عقائد و احکام دين اسلام، وحدت مطلوب در بين امت اسلامي ، نوع “وحدت معقول ” خواهد بود. وحدت معقول را مي توان چنين تعريف کرد:قرار دادن متن کلي دين اسلام براي اعتقاد همه جوامع مسلمان و بر کنار نمودن عقائد شخصي نظري و فرهنگ محلي و خصوصيات آراء و نظريات مربوط به هريک از اجزاء متن کلي دين که مربوط به تعقل و اجتهاد گروهي يا شخصي است. تحقق اين نوع وحدت هيچ مانع شرعي و عقلي ندارد و هر متفکر آگاه از منابع اوليه اسلام و طرز تفکر ائمه معصومين (علیهم السلام) و صحابه عادل متقي و تابعين حقيقي آنان، مي داند که پيروي از متن کلي دين، با تکاپو و اجتهاد براي فهم خصوصيات و کيفيت انتخاب دلائل ، امري است ضروري. بديهي است آن هماهنگي و اتحادي که منابع اوليه اسلام (قرآن وسنت و عقل سليم و اجماع) و شخصيت هاي پيشتاز اسلامي مثل آيه الله العظمي حاج سيد حسن طباطبايي بروجردي مرجع شيعيان جهان ورهبر عاليمقام اهل سنت شيخ محمد شلتوت در گذشته و حال به آن دعوت نموده اند، نه وحدت مصلحتي عارضي است که اين نوع وحدت را هيچ يک از فرقه ها و مذاهب اسلامي به عنوان آرمان اعلاي جوامع اسلامي نمي پذيرند و نه وحدت مطلق است که عملي نيست بلکه اينان و امثال اينان ، بر اساس آنچه که مطلوب جدي منابع اوليه اسلامي بوده وهست، خواستار انطباق حيات اجتماعي وديني مردم همه جوامع اسلامي بر متن کلي و مشترک دين اسلام هستند که ميتوان فرا گيرنده همه فرقه ها و مذاهب معتقد به آن متن کلي باشد، و اين، وحدت معقول است. در طول وصول به وحدت معقول، نخستين گام همانا وسعت يافتن ديدگاه متفکران و شخصيت هاي بزرگ اسلامي است، و عامل اساسي اين توسعه ديدگاهها، رهايي از چاچوب تنگ و تاريک تعصب غير منطقي مي باشد. اسلام، به جهت عظمت و تنوع ابعاد نامحدود خود، توانسته است همانگونه که محمد بن طرخان فارابي را در دامن خود بپروراند، ابن سينا وابن رشد و ابن مسکويه و ابوريحان بيروني وحسن بن هيثم و محمد بن زکريا جلال الدين محمد مولوي و ميرداماد و صدر المتا هلين صدها امثال اينان را ، با آراء و عقائد مختلف در جهان شناسي و الهيات و حقائق مذهبي پرورش بدهد. از طرف ديگر،صدها فقيه و اصولي در دو فرقه بزرگ اسلامي 0تشيع وتسنن) در هزاران مسئله شرعي بحث و اجتهاد داشته اند،گاه با يکديگر موافق و گاه مخالف يکديگر بوده اند،اما هيچ گونه تزاحم و تضاد ويران گر در ميان نبوده است همانگونه که در کتاب “مقالات اسلاميين و اختلاف المصلين” تاليف شيخ اهل السنه والجماعه ابوالحسن علي بن اسماعيل اشعري متوفي به سال 330 ه- ق آمده،مذاهب گوناگون شيعه، معتزله، عامه، مکريه، کلبيه و غير ذلک که شايد از صد مذهب تجاوز نمايد، وجود داشته اند، اما اين اختلافات به جز مواردي اندک که اصل ضروري اسلام را منکر شده اند،خللي بر اسلامي بودن آنان وارد نياورده است. نکته مهمي که در اين باره بايد در نظر گرفت اين است که قسمت شدن دو مذهب شيعه وسني به دها فرقه و گروه، معنايش اين نيست که اسلام واقعا به دها مذهب تقسيم شده است،زيرا اگر بنا شود که عقيده هر صاحب نظري را در تاريخ معارف اسلامي، به معناي يک مذهب مخصوص تعبير کنيم،بايد به پذيريم که اسلام به هزاران مذهب تقسيم شده است.از طرف ديگر، هيچ متفکر اسلامي تا کنون هيچ يک از دانشمندان و صاحب نظران ديگر را تکفير نکرده است. البته همواره بحث و مناقشه و نقد وبررسي بين آنان رواج داشته است و هم اکنون نيز تکاپوهاي علمي وفلسفي و فقهي و اصولي و ادبي وغيره در حوزه هاي کشور هاي اسلامي با کمال جديت در جريان است و اگر قدم مثبتي در راه پيشرفت معرفت اسلامي در يکي از کشورهاي اسلامي بر داشته شود،ديگران نيز از آن سود مي جويند. “تفسير الميزان “مرحوم علامه طباطبايي در کشورهاي مصر وسوريه ولبنان و… مورد استفاده قرار مي گيرد و تفسير سيد قطب ،در ايران به فارسي ترجمه مي شود.

 نظر دهید »

سلام و درود بر او باد

16 دی 1393 توسط محمديان


سلام ودرود خدا براوباد

الهی! بهترین وپاکترین درود خود را به همراه برکت های آسمان ورحمت های ملکوت برجان مقدس محمد (ص) فروفرست ونام وی را چندین بار بیش ازآنچه باشد بلند وگرامی بدار.

خداوندا! محمد (ص) برای توبنده ای پرهیزگاروروشندل بود. تورا به راستی پرستش کرد ومردم را به درستی فرا خواند. محمد (ص) واپسین فرستادگان آسمان وبزرگترین پیشوایان زمین باشد که مشکلات ناگشوده درزندگی بشربگشود وپرده ی فریب وتزویرازجمال دلارای حقیقت فروانداخت.

با منطق حق ، حق را آشکارساخت وبا نیروی ایمان وصمیمیت بنیان ناحق را درهم شکست وآوای گمراه کننده را خاموش ساخت وصدای نیک رأیی و نیکوکاری درمحیطی که جزتباهی وزشتی نظامی نداشت درانداخت آن چنان که ازسوی تو فرمان داشت فرمان برد وبه آنچه پسندیده وبرازنده بود فرمان داد.

خداوندا! بر قلب پاک وبزرگ محمد (ص) درود باد که جزرضای تونجست وجزخشنودی تونخواست ، یک دم ازرأی خود بازنمی گشت وهمیشه براراده ی خویش استواربود.

اسرارعشق تورا درسینه ی خویش نیکو نگاه می داشت وبه هنگام فرصت به رازداران صاحبدل حدیث عشق نیکو می گذاشت. پیمان تورا با ریشه ی جان ورشته ی قلب خویش آن چنان سخت درپیچیده بود که گذشت روزگاربا حوادث سنگین وسهمناک خود نتوانست درآن بستگی وپیوستگی شکست را وادارسازد.

خداوندا! برمحمد (ص) آفرین باد که ما را به دانش وفضیلت راهبری فرمود وبهشت عشق وعفت را به روی ما بگشود. محمد (ص) گنجورگنجینه ی اسرارتوبود واین گنج را نیکوپاس داشت وبه آشنایان توچندان که سزا باشد وسزاوارباشند نیکوواگذاشت.

خداوندا! به آنجا که عرش عالی مقام توپایگاه دارد محمد (ص) را نشین فرمای وتا آنجا که نیکویی ها وفضایل وسعت گیرد برجان وی درود بفرست.

الهی! چنین خواستی که وی پس ازهمه ی پیامبران پیام تورا آورد وبعد ازهزاران سخنگوی آسمانی سخنان توگوید ، پس قرآن وی را برکتاب های دیگربرتری بخش ومرام اورا برمرام های دیگران پیروزساز.

الهی! بگذاربه روزرستاخیزمحمد (ص) گواهی دهد وگواهی وی را به احترام دل راست پنداروزبان راستگویش بپذیر.

خداوندا! چنان کن که آیات قرآن ازحجت دیگران استوارتروازمنطق اصحاب استدلال مطمئن تروقوی تربماند.

ای پروردگار مهربان! برما بخشایش فرمای وخوشبختی دیدارمحمد (ص) را درآن سرای پاک به ما ارزانی دارتا درخوشی ها وخوشحالی های بهشت با وی شریک باشیم وازلذت های آسمانی کام دل برگیریم.

خداوندا! همی خواهیم که دراین جهان به زیرسایه ی پرچم محمد (ص) بسربریم ودرآن جهان با وی همسایه باشیم وازآن آسایش واطمینان که جان اورا نوازش می دهد بهره مند گردیم

 نظر دهید »

سیره ی اخلاقی ورفتاری حضرت محمد(ص)

16 دی 1393 توسط محمديان



محمد (ص) دربین مردم

پیامبرما مقام شکوهمند رسالت وسرپرستی داشت ولی زندگی ومعاشرت اودراجتماع آن چنان ساده وبی پیرایه بود که اگردرمیان جمعی می نشست ، نا شناس مجبوربود بپرسد : «کدامیک از شما محمد (ص) است ؟»

دنیا اورا مغرورنکرد وگرفتار تجمل وفریفته ی ظاهر فریبای آن نگشت بلکه با چشمی عفیف وپرهیزگاربه آن می نگریست . پیامبراسلام با جملات کوتاه پرمعنی سخن می گفت وهیچ گاه سخن دیگری را قطع نمی کرد ، هنگام سخن گفتن ترشرو نبود وکلمات ناهنجاروخشن به کارنمی برد ، آن گاه که درمقابل مخاطب قرارمی گرفت به رسم جباران به گوشه ی چشم نگاه نمی کرد ، هرگاه به مجلسی وارد می شد دراولین جای خالی می نشست ومقید نبود که برفرازمجلس بنشیند ، اجازه نمی داد کسی پیش پایش بایستد ولی نسبت به همه احترام می کرد ،البته پرهیزگاران درنظراواحترام بیشتری داشتند .

محمد (ص) تنها به خاطرخدا ودین اسلام غضب می کرد ونیزبه همان جهت خشنود می شد. هنگامی که سواربود اجازه نمی داد کسی با اوپیاده راه برود اگرمایل بود با خودش سوارمی کرد واگرنه، درمحل معینی قرارملاقات را می گذاشت وخودش تنها می رفت . درمسافرت های دسته جمعی به سهم خود کارمی کرد وهیچ گاه سرباردیگران نبود.

پیامبر(ص) فرمود :« دوست ندارم که امتیازی بین من وشما باشد زیرا خداوند دوست ندارد که بنده اش را جدا وممتازازدیگران ببیند وبرخاست وهیزم جمع آوری کرد. به پیمان خود وفاداربود. صله ی رحم می کرد وهرگزازدیگران حمایت نمی کرد. به کسی اجازه نمی داد ضد دیگری سخن بگوید ومی فرمود : « دوست دارم با مردم با قلبی سالم معاشرت داشته باشم . » درحیا وشرم حضوربی مانند بود وخیلی پرحوصله ،پایدار، وبا حلم وگذشت بود.

انس بن مالک که خادم آن حضرت بود می گوید :

«برای افطاروسحری رسول خدا (ص) شیرفراهم می کردم ، یک شب پیامبردیربه خانه آمد من فکرکردم آن حضرت به مهمانی رفته وافطارکرده است شیرراخوردم ،چیزی نگذشت آن حضرت آمد ازهمراهان اوپرسیدم پیامبرافطارکرده است ؟گفتند : نه. وقتی آن حضرت اطلاع پیدا کردند به روی مبارک خود نیاورد وبا خوشرویی وگرسنگی شب را به روزرساند وهمچنین روزه را گرفت. »

پیامبر(ص) به عبادت ونمازعلاقه ی زیادی داشت ولی موقعی که مردم با اوکارداشتند نمازرا کوتاه می کرد وبه کارآنان می رسید ودربرآوردن حاجت های مردم ازچیزی دریغ نداشت. همه را احترام می کرد و بزرگواری را به ایمان وعمل می دانست ونظری به ثروت وجاه ومقام نداشت. با بردگان مهربانی می کرد ودراصلاح کارآنان می کوشید.


گذشت وبزرگواری محمد (ص)

هرگاه به شخص اوبی احترامی می شد درصدد انتقام برنمی آمد وازخطا وبدرفتاری دیگران چشم پوشی می کرد ودرمقابل آزارواذیت های آنان عفووگذشت وبزرگواری ازخود نشان می داد. با آن همه آزارواذیتی که قریش به رسول خدا (ص) کرده بودند هنگامی که مکه را فتح کرد ، آنها را بخشید وآزاد ساخت.

درجنگ احد شخصی به نام «وحشی » عموی پیامبر«حمزه » را کشت ولی پیامبراسلام اورا مورد عفووبخشش خود قرارداد وازگناه اوگذشت وهمچنین از«ابوسفیان » و«هند » با آن همه آزارها که به پیامبررسانده بودند مورد عفووگذشت خود قرارداد ودرصدد انتقام برنیامد.اما با بسیاری عفووگذشتی که داشت هنگامی که به حریم دین تجاوزمی شد نرمش نشان نمی داد وحکم خدا را جاری می ساخت وبه وساطت کسی اعتنا نمی کرد.

موقعی که شنید فاطمه مخزومیه دزدی کرده است به وساطت اسامة بن زید گوش نکرد فرمود :«هلاکت وانقراض اقوام پیش به این علت بوده که قانون حد را براشراف جاری نمی کردند. سوگند به کسی که جانم در اختیاراوست اگرفاطمه دخترمحمد (ص) چنین کاری را می کرد دستش را قطع می کردم. »


نظافت وپاکیزگی محمد (ص)

پیامبرعزیزاسلام عطررا زیاد دوست داشت وبرای خریدن آن بیشترازغذا خرج می کرد ازهرراهی که عبورمی کرد بوی خوش عطرش می وزید وبعدأ هرکس ازآن راه می گذشت می فهمید که پیامبر(ص) ازآن راه گذشته است. زیاد مسواک می زد وپیش ازغذا وبعد ازآن دست های خود رامی شست. به هنگام بیرون آمدن ازمنزل درآینه یا آب نگاه می کرد وبا سرووضعی مرتب ازخانه بیرون می آمد.


عبادت وپارسایی محمد (ص)

پیامبراسلام به نمازخواندن علاقه ی فراوانی داشت ودردل شب ها چندین باربرمی خاست ومسواک می زد ونمازمی گذارد وبا خدای خود رازونیازمی کرد به طوریکه دراثرزیاد ایستادن درعبادت پاهایش متورم شده بود.

ایشان ازنگاه به آسمان وزمین وخورشید وهمه ی جهان عبرت می گرفت وبیشتربه عظمت آفریننده ی آن ها توجه می کرد وبه قدری پارسا بود که هیچ وقت شیفته ی مظاهرزودگذردنیا نگردید.

محمد (ص) درتمام صفات اخلاقی نمونه بود شیوه واخلاق پاک اورا نمی توان درضمن یک مقاله ی کوتاه به آخررسانید همه ی انسان ها و خصوصأ مسلمانان باید کردارورفتارآن حضرت را الگووسرمشق خود درزندگی قراربدهند وبرنامه ی زندگی واخلاق صحیح اورا بیاموزند دراین صورت است که می توانند زندگی موفق وساده ای داشته باشند همانطورکه درقرآن مجید آمده است :« لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة :اخلاق ورفتاررسول خدا برشما سرمشقی ست نیکو. »

 

دیگرخصایل مبارک محمد (ص)

یکی ازخصوصیات مبارک ومهم محمد (ص) صداقت وراستگویی اوبود که هیچ گاه چیزی را ازمسلمانان پنهان نمی کرد وهرچه را که مصلحت می دانست به مردم می گفت. دیگرامانتداری اوبود که ازجوانی ازخصوصیات اوبه شمارمی رفت تا آنجا که وی را «محمد امین » لقب دادند .پیامبر(ص) علاوه برآنکه رهبرروحانی مسلمانان بود رهبری سیاسی آنان را نیزبرعهده داشت وبا وجود آنکه پیامبر بزرگ وبرگزیده ی خداوند بود هیچ گاه دچارکبروغرورنشد وسادگی خویش را تا پایان عمرحفظ فرمود.

اوهمچون انسان عادی زندگی می کرد وهیچ وقت مزیت وبرتری برای خود قائل نشد وبرای خانواده اش چیزی را اختصاص نداد. تا جاییکه شهرت یافت وپیام های وحی را دریافت فرمود فهمید که پیامبران ازخود ارثی برجای نمی گذارند. حتی درقرآن کریم آمده است : « انا بشر مثلکم : من انسانی مثل شما هستم .» ودربرابرکسانی که می خواستند اورا ازسایر مسلمانان جدا کنند وبرایش شخصیتی پنهانی ایجاد نمایند به شدت ایستادگی کرد وخود را ازسایرمسلمین جدا نفرمود ودرچندین نبرد با مسلمانان همراه شد وبا دشمنان اسلام جنگید. تا جاییکه درجنگ احد تا پای مرگ پیش رفت ودندان مبارکش آسیب دید وصورت روحانی اش زخم برداشت. اعمال ورفتارمحمد (ص) بیشترجنبه ی معنوی داشت حتی تعداد ازدواج هایی که کرده بود هیچ گاه جسمانی نبود. اوقریب به بیست وپنج سال یعنی سال های جوانی اش را با حضرت خدیجه (س) سپری کرد که چندین سال ازاوبزرگتربود ودراین مدت ازدواج های مجددی نفرمود.

پس چگونه ممکن است که سایرازدواج هایش آن هم درسال های پایانی عمرودوران کهولت به خاطرشهوت رانی وتمایلات جنسی بوده باشد. علاوه برآن اکثرزنانی که پیامبرگرفت قبلأ ازدواج کرده وبه قولی بیوه بودند مگرعایشه دخترابوبکرکه درهنگام ازدواج با پیامبر(ص) سن وسالی نداشت وکودکی بیش نبود. بسیاری اززنان پیامبر(ص) بهارجوانی خود را پشت سرگذاشته بودند وطراوت وشادابی وزیبایی خاصی نداشتند تا توجه مردان را جلب نماید.

نام مبارک حضرت درسوره ی آل عمران که مورخان آن را مربوط به جمگ احد وشایعه ی مرگ پیامبر(ص) میدانند آمده است : محمد (ص) یکی ازپیامبران الهی است پیامبری که قبل ازاوپیامبرانی آمده بودند وازدنیا رفته اند پس اگرمحمد (ص) نیزهمچون آن ها بمیرد ویا کشته شود شما باید ازعقیده ی خود دست بردارید ودین خدا را فراموش کنید!

 نظر دهید »

تصاویر وسایل پیامبر در موزه های مختلف دنیا

12 دی 1393 توسط محمديان


پرچم منسوب به پیامبر

عمامه ی پیامبر

ظرفی که یکس از دندان های مبارک پیامبرکه در جنگ احد شکسته شده نگهداری می شود.

کفش مقدس آن حضرت

عمامه و عصای آن حضرت

 

وسایلی که با آن وضو می گرفتن

سنگی که معتقدند حضرت بر آن تیمم میکردند

شمشیر منسوب به پیامبر

سیف رسول الله به طول 100 سانتی متر که وزن خود شمشیر و قابش 930 گرم است.

 

قسمتی از در خانه ی کعبه در آن زمان

ظرف مقدسی که تربت اصلی و مقدس ان حضرت در آن نگهداری میشد.

 نظر دهید »

عام الفیل

05 دی 1393 توسط محمديان

عام الفيل سال تولد حضرت محمد (ص)

منبع: درسهایى از تاریخ تحلیلى اسلام جلد 1 صفحه 120
نویسنده: رسولى محلاتى
مشهور در میان اهل تاریخ آن است که ولادت رسول خدا درعام الفیل بوده،و عام الفیل همان سالى است که اصحاب فیل‏ به سرکردگى ابرهه به مکه حمله بردند و بوسیله پرنده‏هاى ابابیل‏ نابود شدند.
و اینکه آیا این داستان در چه سالى از سالهاى میلادى بوده‏اختلاف است که سال 570 و 573 ذکر شده،ولى با توجه به‏ اینکه مسیحیان قبل از اسلام تاریخ مدون و مضبوطى نداشته‏ اند نمى ‏توان در اینباره نظر صحیح و دقیقى ارائه کرد،و از اینرو ازتحقیق بیشتر در این باره خوددارى مى‏کنیم،و به داستان اصحاب‏ فیل که از معجزات قرآن کریم بشمار مى‏ رود مى ‏پردازیم،و البته‏ داستان اصحاب فیل با اجمال و تفصیل و با اختلاف زیادى ‏نقل شده،و ما مجموعه‏اى از آنها را در زندگانى رسول‏ خدا«ص‏»تدوین کرده و به رشته تحریر در آورده‏ایم که ذیلا براى شما نقل مى ‏کنیم :
داستان اصحاب فیل
کشور یمن که در جنوب غربى عربستان واقع است منطقه‏ حاصلخیزى بود و قبائل مختلفى در آنجا حکومت کردند و از آنجمله قبیله بنى حمیر بود که سالها در آنجا حکومت داشتند.
ذونواس یکى از پادشاهان این قبیله است که سالها بر یمن‏ سلطنت مى‏کرد،وى در یکى از سفرهاى خود به شهر«یثرب‏»تحت تاثیر تبلیغات یهودیانى که بدانجا مهاجرت کرده بودند قرارگرفت،و از بت پرستى دست کشیده بدین یهود در آمد.طولى‏نکشید که این دین تازه بشدت در دل ذونواس اثر گذارد و ازیهودیان متعصب گردید و به نشر آن در سرتاسر جزیرة العرب وشهرهائیکه در تحت‏حکومتش بودند کمر بست،تا آنجا که‏پیروان ادیان دیگر را به سختى شکنجه مى‏کرد تا بدین یهود درآیند،و همین سبب شد تا در مدت کمى عربهاى زیادى بدین ‏یهود درآیند.
مردم‏«نجران‏»یکى از شهرهاى شمالى و کوهستانى یمن‏چندى بود که دین مسیح را پذیرفته و در اعماق جانشان اثر کرده‏ بود و بهسختى از آن دین دفاع مى‏ کردند و به همین جهت از پذیرفتن‏ آئین یهود سر پیچى کرده و از اطاعت‏«ذونواس‏»سرباز زدند.
ذونواس بر آنها خشم کرد و تصمیم گرفت آنها رابه سخت‏ترین وضع شکنجه کند و به همین جهت دستور داد خندقى ‏حفر کردند و آتش زیادى در آن افروخته و مخالفین دین یهود رادر آن بیفکنند،و بدین ترتیب بیشتر مسیحیان نجران را در آن خندق سوزاند و گروهى را نیز طعمه شمشیر کرده و یا دست و پاو گوش و بینى آنها را برید،و جمع کشته‏شدگان آنروز رابیست هزار نفر نوشته‏ اند و بعقیده گروه زیادى از مفسران قرآن‏ کریم‏«داستان اصحاب اخدود»که در قرآن کریم(در سوره‏بروج)ذکر شده است اشاره بهمین ماجرا است.
یکى از مسیحیان نجران که از معرکه جان بدر برده بود ازشهر گریخت،و با اینکه ماموران ذونواس او را تعقیب کردندتوانست از چنگ آنها فرار کرده و خود را بدربار امپراطور-درقسطنطنیه-برساند،و خبر این کشتار فجیع را به امپراطور روم که‏به کیش نصارى بود رسانید و براى انتقام از ذونواس از وى کمک‏ خواست.
امپراطور روم که از شنیدن آن خبر متاثر گردیده بود در پاسخ‏وى اظهار داشت:کشور شما بمن دور است ولى من نامه‏اى به‏«نجاشى‏»پادشاه حبشه مى‏ نویسم تا وى شما را یارى کند،وبدنبال آن نامه‏اى در آن باره به نجاشى نوشت.
نجاشى لشکرى انبوه مرکب از هفتاد هزار نفر مرد جنگى به‏یمن فرستاد،و بقولى فرماندهى آن لشکر را به‏«ابرهه‏»فرزند«صباح‏»که کنیه ‏اش ابو یکسوم بود سپرد،و بنا به قول دیگرى‏شخصى را بنام‏«اریاط‏»بر آن لشکر امیر ساخت و«ابرهه‏»راکه یکى از جنگجویان و سرلشکران بود همراه او کرد.
«اریاط‏»از حبشه تا کنار دریاى احمر بیامد و در آنجابه کشتیها سوار شده این سوى دریا در ساحل کشور یمن پیاده‏شدند، ذونواس که از جریان مطلع شد لشکرى مرکب از قبائل‏ یمن با خود برداشته بجنگ حبشیان آمد و هنگامى که جنگ‏ شروع شد لشکریان ذونواس در برابر مردم حبشه تاب مقاومت‏ نیاورده و شکست‏ خوردند و ذونواس که تاب تحمل این شکست ‏را نداشت‏ خود را به دریا زد و در امواج دریا غرق شد.
مردم حبشه وارد سرزمین یمن شده و سالها در آنجا حکومت‏ کردند،و«ابرهه‏»پس از چندى‏«اریاط‏»را کشت و خود بجاى‏ او نشست و مردم یمن را مطیع خویش ساخت و نجاشى را نیز که‏ از شوریدن او به‏«اریاط‏»خشمگین شده بود بهر ترتیبى بود ازخود راضى کرد.
در این مدتى که ابرهه در یمن بود متوجه شد که اعراب آن‏نواحى چه بت پرستان و چه دیگران توجه خاصى به مکه و خانه‏کعبه دارند،و کعبه در نظر آنان احترام خاصى دارد و هر ساله‏جمع زیادى به زیارت آن خانه مى‏روند و قربانیها مى‏کنند،وکم‏کم بفکر افتاد که این نفوذ معنوى و اقتصادى مکه و ارتباطى‏ که زیارت کعبه بین قبائل مختلف عرب ایجاد کرده ممکن است روزى موجب گرفتارى تازه‏اى براى او و حبشیان دیگرى که درجزیرة العرب و کشور یمن سکونت کرده بودند بشود،و آنها رابفکر بیرون راندن ایشان بیاندازد،و براى رفع این نگرانى تصمیم‏ گرفت معبدى با شکوه در یمن بنا کند و تا جائى که ممکن است‏در زیبائى و تزئینات ظاهرى آن نیز بکوشد و سپس اعراب آن‏ناحیه را بهر وسیله‏ اى که هست‏ بدان معبد متوجه ساخته و ازرفتن به زیارت کعبه باز دارد.
معبدى که ابرهه بدین منظور در یمن بنا کرد«قلیس‏»نام‏نهاد و در تجلیل و احترام و شکوه و زینت آن حد اعلاى کوشش‏ را کرد ولى کوچکترین نتیجه‏اى از زحمات چند ساله خودنگرفت و مشاهده کرد که اعراب هم چنان با خلوص و شور وهیجان خاصى هر ساله براى زیارت خانه کعبه و انجام مراسم حج‏ به مکه مى‏ روند،و هیچگونه توجهى بمعبد با شکوه او ندارند.وبلکه روزى بوى اطلاع دادند که یکى از اعراب‏«کنانة‏»بمعبد«قلیس‏»رفته و شبانه محوطه معبد را ملوث و آلوده کرده و سپس ‏بسوى شهر و دیار خود گریخته است.
این جریانات،خشم ابرهه را بسختى تحریک کرد و با خودعهد نمود بسوى مکه برود و خانه کعبه را ویران کرده و به یمن ‏باز گردد و سپس لشگر حبشه را با خود برداشته و با فیلهاى چندى و با فیل مخصوصى که در جنگها همراه مى ‏بردند بقصد ویران‏ کردن کعبه و شهر مکه حرکت کرد.
اعراب که از ماجرا مطلع شدند در صدد دفع ابرهه و جنگ بااو بر آمدند و از جمله یکى از اشراف یمن بنام‏«ذونفر»قوم خود رابدفاع از خانه کعبه فرا خواند و دیگر قبایل عرب را نیز تحریک‏کرده حمیت و غیرت آنها را در جنگ با دشمن خانه خدابرانگیخت و جمعى را با خود همراه کرده بجنگ ابرهه آمد ولى‏در برابر سپاه بیکران ابرهه نتوانست مقاومت کند و لشکریانش شکست خورده خود نیز به اسارت سپاهیان ابرهه در آمد و چون اورا پیش ابرهه آوردند دستور داد او را بقتل برسانند و«ذونفر»که‏ چنان دید و گفت:مرا بقتل نرسان شاید زنده ماندن من براى توسودمند باشد.
پس از اسارت‏«ذونفر»و شکست او،مرد دیگرى از رؤساى‏ قبائل عرب بنام‏«نفیل بن حبیب خثعمى‏»با گروه زیادى ازقبائل خثعم و دیگران بجنگ ابرهه آمد ولى او نیز بسرنوشت‏«ذونفر»دچار شد و بدست ‏سپاهیان ابرهه اسیر گردید.
شکست پى در پى قبائل مزبور در برابر لشکریان ابرهه سبب‏شد که قبائل دیگرى که سر راه ابرهه بودند فکر جنگ با او را ازسر بیرون کنند و در برابر او تسلیم و فرمانبردار شوند،و از آنجمله قبیله ثقیف بودند که در طائف سکونت داشتند و چون ابرهه بدان‏سرزمین رسید،زبان به تملق و چاپلوسى باز کرده و گفتند:مامطیع توایم و براى رسیدن بمکه و وصول بمقصدى که در پیش‏دارى راهنما و دلیلى نیز همراه تو خواهیم کرد و بدنبال این‏گفتار مردى را بنام‏«ابورغال‏»همراه او کردند،و ابو رغال‏لشکریان ابرهه را تا«مغمس‏»که جائى در چهار کیلومترى مکه‏است راهنمائى کرد و چون بدانجا رسیدند«ابو رغال‏»بیمار شد ومرگش فرا رسید و او را در همانجا دفن کردند،و چنانچه‏ابن هشام مى‏نویسد:اکنون مردم که بدانجا مى‏رسند بقبرابو رغال سنگ مى‏زنند.
همینکه ابرهه در سرزمین‏«مغمس‏»فرود آمد یکى ازسرداران خود را بنام‏«اسود بن مقصود»مامور کرد تا اموال ومواشى مردم آن ناحیه را غارت کرده و به نزد او ببرند.
«اسود»با سپاهى فراوان بآن نواحى رفت و هر جا مال و یاشترى دیدند همه را تصرف کرده به نزد ابرهه بردند.
در میان این اموال دویست‏ شتر متعلق به عبد المطلب بود که ‏در اطراف مکه مشغول چریدن بودند و سپاهیان‏«اسود»آنها را به‏ یغما گرفته و بنزد ابرهه بردند،و بزرگان قریش که از ماجرا مطلع‏شدند نخست‏ خواستند بجنگ ابرهه رفته و اموال خود را باز ستانند ولى هنگامى که از کثرت سپاهیان با خبر شدند از این فکرمنصرف گشته و به این ستم و تعدى تن دادند.
در این میان ابرهه شخصى را بنام‏«حناطه‏»حمیرى به مکه‏فرستاد و بدو گفت:بشهر مکه برو و از بزرگ ایشان جویا شو وچون او را شناختى باو بگو:من براى جنگ با شما نیامده‏ام ومنظور من تنها ویران کردن خانه کعبه است،و اگر شما مانع‏مقصد من نشوید مرا با جان شما کارى نیست و قصد ریختن‏خون شما را ندارم.
و چون حناطه خواست‏بدنبال این ماموریت‏برود بدو گفت:
اگر دیدى بزرگ مردم مکه قصد جنگ ما را ندارد او را پیش من ‏بیاور.
حناطه به شهر مکه آمد و چون سراغ بزرگ مردم را گرفت او رابسوى عبد المطلب راهنمائى کردند،و او نزد عبد المطلب آمد وپیغام ابرهه را رسانید،عبد المطلب در جواب گفت:بخدا سوگندما سر جنگ با ابرهه را نداریم و نیروى مقاومت در برابر او نیز درما نیست،و اینجا خانه خدا است پس اگر خداى تعالى اراده ‏فرماید از ویرانى آن جلوگیرى خواهد کرد،وگرنه بخدا قسم ماقادر بدفع ابرهه نیستیم.
«حناطه‏»گفت:اکنون که سر جنگ با ابرهه را ندارید پس برخیز تا بنزد او برویم.عبد المطلب با برخى از فرزندان خودحرکت کرده تا بلشگرگاه ابرهه رسید،و پیش از اینکه او را پیش‏ابرهه ببرند«ذونفر»که از جریان مطلع شده بود کسى را نزدابرهه فرستاد و از شخصیت‏بزرگ عبد المطلب او را آگاه ساخت‏و بدو گفته شد:که این مرد پیشواى قریش و بزرگ این سرزمین‏است،و او کسى است که مردم این سامان و وحوش بیابان رااطعام مى‏کند.
عبد المطلب-که صرفنظر از شخصیت اجتماعى-مردى خوش‏سیما و با وقار بود همینکه وارد خیمه ابرهه شد و چشم ابرهه بدوافتاد و آن وقار و هیبت را از او مشاهده کرد بسیار از او احترام‏ کرد و او را در کنار خود نشانید و شروع بسخن با او کرده پرسید:
حاجتت چیست؟
عبد المطلب گفت:حاجت من آنست که دستور دهى ‏دویست ‏شتر مرا که بغارت برده‏ اند بمن باز دهند!برهه گفت:
تماشاى سیماى نیکو و هیبت و وقار تو در نخستین دیدار مرامجذوب خود کرد ولى خواهش کوچک و مختصرى که کردى‏از آن هیبت و وقار کاست!آیا در چنین موقعیت‏حساس وخطرناکى که معبد تو و نیاکانت در خطر ویرانى و انهدام است،و عزت و شرف خود و پدران و قوم و قبیله‏ات در معرض هتک و زوال قرار گرفته در باره چند شتر سخن مى‏گوئى؟!
عبد المطلب در پاسخ او گفت:«انا رب الابل و للبیت رب‏»!
من صاحب این شترانم و کعبه نیز صاحبى دارد که از آن‏ نگاهدارى خواهد کرد!
ابرهه گفت:هیچ قدرتى امروز نمى‏تواند جلوى مرا از انهدام‏ کعبه بگیرد!
عبد المطلب بدو گفت:این تو و این کعبه!
بدنبال این گفتگو،ابرهه دستور داد شتران عبد المطلب را به او باز دهند و عبد المطلب نیز شتران خود را گرفته و به مکه آمد و چون‏ وارد شهر شد به مردم شهر و قریش دستور داد از شهر خارج شوند وبه کوهها و دره‏هاى اطراف مکه پناهنده شوند تا جان خود را ازخطر سپاهیان ابرهه محفوظ دارند.
آنگاه خود با چند تن از بزرگان قریش بکنار خانه کعبه آمد وحلقه در خانه را بگرفت و با اشگ ریزان و قلبى سوزان بتضرع وزارى پرداخت و از خداى تعالى نابودى ابرهه و لشگریانش رادرخواست کرد و از جمله سخنانى که بصورت نظم گفته این دوبیت است:
یا رب لا ارجو لهم سواکا یا رب فامنع منهم حماکا ان عدو البیت من عاداکا امنعهم ان یخربوا قراکا
-پروردگارا در برابر ایشان جز تو امیدى ندارم پروردگاراحمایت و لطف خویش را از ایشان بازدار که دشمن خانه همان‏ کسى است که با تو دشمنى دارد و تو نیز آنانرا از ویرانى ‏خانه‏ ات بازدار.
آنگاه خود و همراهان نیز بدنبال مردم مکه به یکى از کوههاى‏ اطراف رفتند و در انتظار ماندند تا ببینند سرانجام ابرهه و خانه کعبه چه‏خواهد شد.
از آنسو چون روز دیگر شد ابرهه به سپاه مجهز خویش فرمان‏داد تا به شهر حمله کنند و کعبه را ویران سازند.
نخستین نشانه شکست ایشان در همان ساعات اول ظاهر شدو چنانچه مورخین نوشته‏اند،فیل مخصوص را مشاهده کردند که‏از حرکت ایستاد و به پیش نمى‏رود و هر چه خواستند او را به‏پیش برانند نتوانستند،و در این خلال مشاهده کردند که‏دسته‏هاى بیشمارى از پرندگان که شبیه پرستو و چلچله بودند ازجانب دریا پیش مى‏آیند.
پرندگان مزبور را خداى تعالى مامور کرده بود تا بوسیله ‏سنگریزه‏ هائى که در منقار و چنگال داشتند-و هر کدامیک ازآن سنگریزه‏ ها باندازه نخود و یا کوچکتر از آن بود-ابرهه ولشگریانش را نابود کنند.
ماموران الهى بالاى سر سپاهیان ابرهه رسیدند و سنگریزه‏هارا رها کردند و به هر یک از آنان که اصابت کرد هلاک شد وگوشت ‏بدنش فرو ریخت،همهمه در لشگریان ابرهه افتاد و ازاطراف شروع به فرار کرده و رو به هزیمت نهادند،و در این گیر ودار بیشترشان به خاک هلاک افتاده و یا در گودالهاى سر راه،وزیر دست و پاى سپاهیان خود نابود گشتند.
خود ابرهه نیز از این عذاب وحشتناک و خشم الهى در امان‏نماند و یکى از سنگریزه‏ها بسرش اصابت کرد،و چون وضع راچنان دید به افراد اندکى که سالم مانده بودند دستور داد او رابسوى یمن باز گردانند،و پس از تلاش و رنج‏ بسیارى که به یمن‏ رسید گوشت تنش بریخت و از شدت ضعف و بی حالى در نهایت‏ بدبختى جان سپرد.
عبد المطلب که آن منظره عجیب را مى‏ نگریست و دانست‏که خداى تعالى بمنظور حفظ خانه کعبه،آن پرندگان را فرستاده‏ و نابودى ابرهه و سپاهیانش فرا رسیده است فریاد برآورد و مژده‏ نابودى دشمنان کعبه را به مردم داد و به آنها گفت:
به شهر و دیار خود باز گردید و غنیمت و اموالى که از اینان‏بجاى مانده برگیرید،و مردم با خوشحالى و شوق به شهرباز گشتند. و گویند:در آنروز غنائم بسیارى نصیب اهل مکه شد،وقبیله خثعم که از قبائل دیگر در چپاول‏گرى حریص‏تر بودند بیش‏ از دیگران غنیمت‏ بردند،و زر و سیم و اسب و شتر فراوان به چنگ آوردند.
و این بود آنچه از روی هم رفته روایات و تفاسیر اسلام ‏استفاده مى‏شود.

پى ‏نوشتها:
1-دائرة المعارف ج 6 ص 254-253.
2-دائرة المعارف ج 1 ص 34-33.
3-به قسمت(ب)از صفحه 9 تا 11 همین کتاب مراجعه نمائید.
4-اعلام قرآن خزائلى ص 159-160.
5-سوره بقرة آیه 243.
6-آیه 246.
7-آیه 258.
8-آیه 259.
9-سوره فجر آیه 6.
10-سوره اعراف آیه 84.
11-سوره یونس آیه 73.
12-سوره نمل آیه 51.
13-تفسیر مفاتیح الغیب ج 32 ص 100.
14-بحار الانوار ج 15 ص 138.
15-بحار الانوار ج 15 ص 142 و 15

 نظر دهید »

حلول ماه ربیع الاول

04 دی 1393 توسط محمديان

 نظر دهید »

شهادت پیامبر(ص)

02 دی 1393 توسط محمديان

 

 

پیامبر اکرم(ص):

بدترین سخن دروغ است-بدترین امورکارهای بدعت آموز است(امور مخالف امر خداوند)-بدترین پشیمانی ها پشیمانیپس از ورود به عالم آخرت درشب اول قبراست -بدترین کاسبی ها کسب ربا ونزول است وبدترین خوردنی ها خوردن مال یتیم است به ظلم وستم.

روضه بحار، جلد 1 ،ص 192

 نظر دهید »

شهادت امام حسن مجتبی(ع)

02 دی 1393 توسط محمديان

امام حسن مجتبی(ع):

کسی که عقل ندارد ادب ندارد،کسی که همت ندارد مروت ندارد،وکسی که دین ندارد حیا ندارد.خردمندی موجب معاشرت نیکو با مردم است،وبه وسیله ی عقل سعادت هر دو عالم بدست می آید.

بحار الانوار،ج78،ص111

 نظر دهید »

شهادت امام رضا(ع)

01 دی 1393 توسط محمديان

 

زائری بارانی ام آقا بدادم میرسی؟

بی پناهم،خسته ام،تنها بدادم میرسی؟

گرچه آهو نیستم اما پرازدلتنگی ام

ضامن چشمان آهو به دادم میرسی؟

 نظر دهید »

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • حضرت زینب (س)
  • ولایت پذیریدر حادثه ی عاشورا
  • ماندگاری و پویایی تشیع
  • رسانه و ترویج فرهنگ عاشورا
  • ترفند دشمن
  • شهادت پیامبر(ص)
  • شهادت امام حسن مجتبی(ع)
  • شهادت امام رضا(ع)
  • درسال عام الفیل چه واقعی رخ داده است؟
  • گالری تصاویر
  • حکایت
  • دل نوشته
  • مطالب

تدبر در آیات قرآن

آیه قرآن

حدیث

حدیث موضوعی

بصیرت حسینی

میگفت:در کربلا رویم نمی شود به بچه ام شیر بدهم کوفیان نه شاخ داشتند، نه دم ! امام حسین را هم دوست داشتند. راست میگفتند! اما کدام حسین را ؟ حسینی که آنها در ذهن خود ساخته بودند، با حسینی که ولی الله بود، فرق داشت! خیلی فرق داشت! .. وقتی حسین را برای خودت بخواهی و بوی "من" ات بلند شود ؛ آنوقت است که دوستش داری اما به رویش شمشیر میکشی! چون مفعول "من" است ، " او " نیست! یعنی او را به خاطر خودت میخواهی! استاد میگفت خیلی وقتها " من " به حساب خودم دارم برای " او " کار میکنم، اما عنانم دست شیطان است و خود بیخبرم ... امام زمان ظهور میکند و " من " میفهمم که ... . . حالا دیگر تعجب نمیکنم که چطور دوستش داشتند اما به رویش شمشیر کشیدند ... اللهم اجعلنی عندک وجیهن بالحسین علیه السلام... یعنی آبرویم باش حسین......

مهدویت

مهدویت امام زمان (عج)

ذکر روز

ذکر روزهای هفته
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس